چون هم اهل شعر و احساسم هم تحلیل روانشناختی، خیلی وقتها توجهام به رفتارهای ناخودآگاهی خود و یا دوستانم جلب میشود بابت انتخاب شعرهای گاه به گاه…
اینکه شعری را دوست داشته باشیم و تایید لایکی بزنیم که دلیل چندان خاصی نمیخواهد برای یافتن یک منشاء خاص رفتاری و یا خواستگاه و مشکل
اما این روزها فکر میکنم وقتی مثلا دوست یا خانم نازنینی، شعر، ترانه یا دکلمهی مَردی را دائم گوش میدهد و زمزمه میکند که برای زنِ رویاهایش گفته و او را در حد پرستش، وصف کرده، اینجا فقط تایید زیبادوستی نیست که تیک میخورد. اینجا شاید احساس زنی نشسته که دلش میخواهد مرد واقعیاش او را رویاییتر بخواهد و بخواند!
اینجا دیگر دلم به درد میآید از این همه عشق و شعری که مدام به هرز میروند و نه به جایی که باید، بنشینند!
که اغلب در حسرت یاری هستند که یا نیست و از ابتدا هم نبوده و یا تار مویی نشان داده و رفته و از کجا معلوم که میتوانسته باشد یا بماند آنطور که شاعر میخواسته؟!
دلم که خیلی به درد میآید از اینهمه حسرت بیجا و به جا، دل خوش میکنم به بقای هنر که ثمرهی همین بهجا و نابهجای احساس و انتظار و امید است!
عاطفه برزین