بدا به حال دلهايی كه بيش از اندازه محفوظ بودهاند هنگامی كه سودا راه به دل باز میكند آن كه عفيفتر است بیدفاعتر است! “رومن رولان”
بد نیست این جمله رومن رولان را کمی بسط دهیم گرچه ساعتها میتوان راجع به همین پیام به ظاهر ساده، صحبت کرد.
شاید بهتر است ابتدا واژهی «محفوظ » را تعریف کنیم که در رواشناسی تحلیلی معادل معصوم هم میتواند باشد و این “عصمت” یعنی آسیبپذیری بالا در اثر عدم آگاهی، به معنای « پاک از گناه» نیست و طبعاً عفیف هم با این حساب میتواند نا آگاهی تعبیر شود که در مقابل آسیب، بیدفاع است!
به این شکل، وقتی هر شخص معصوم و عفیف خصوصا با شخصیتی غیر مستقل وارد یک رابطه میشود، طبعاً ضربه پذیری بالاتری خواهد داشت چرا که خود را دست کم میگیرد و فکر میکند ساده بودنش یک حُسن است و حتماً فرد مقابل نه تنها او را تحسین خواهد کرد بلکه او را بر سر نهاده و حلوا حلوا خواهد نمود.
این معصوم نازنین فکر میکند که آخ جان حالا یک آدم قوی پیدا شده تا بار تمام کم مسئولیتی برای پیدا کردن دستآورد یا رزق و روزی و حتی خوشبخت شدنم را به دوش بکشد که البته گاهی به ظاهر شانس میآورد و فرد مقابل از سوپر من بودنش باد به غبغب میاندازد و مامور تآمین معشوقش میشود و دریغا که اینها فقط روی بیرونی ماجراست!
دردناک این ماجرا وقتی اتفاق میافتد که یا سوپر من قصه خسته میشود و فکر میکند کارگری در خدمت ارباب است و قربانیای بیش نیست و یا زیبای خفته از خواب بیدار میشود و میبیند هیچ حس خوبی از این زندگی ندارد و به اشتباه طلبکار تر میشود که سهم و حق من از خوشبختی کم است اگر فلانی یا بهمانی جای جفتم بودند قطعا رضایت داشتم!
خوشبینانه این ماجرا میتواند این باشد که زیبای خفتهی ما حس خوبی از این انفعال بیدست آورد ندارد و به یک آگاهی و تجربه هم برسد که ای داد من باید خود، صاحب دستآورد شوم و تا این اتفاق درونی و بعد بیرونی نیافتد، رضایت حاصل نخواهد شد که اشکالی ندارد و چه بهتر ولی آیا فرد مقابل به او چنین فرصتی را خواهد داد که اگر داد باز ما داریم خوشبینانه به قضیه نگاه میکنیم چون گاهی سوپرمنهای قصهها خود را کارگر نمیبینند و نمیدادنند بلکه آنها به خیال خود فرمانروایانی هستند که باید برای ملکه خود مال و منال بیشتری کسب کنند!
حالا بیایم جور دیگری به ماجرا نگاه کنیم و فرد عفیف را یک عاشق سادهانگار وابسته ببینیم که تا وارد یک رابطه میشود از روی کم تجربگی و یا حتی وابستگی به عشق (رابطه و یا فرد مقابل) از همان ابتدا تمام دارایی دوست داشتناش را پای ارتباطی میریزد که معلوم نیست ارزشش را داشتهباشد که تازه اگر بیارزد هم معلوم نیست فرد مقابل همهی این همه مهر را بفهمد آنوقت میشود ماجرای ” بامداد خمار”* یا “شب سراب” * که فرقی ندارد و آنوقت آنکه عفیفتر است بیدفاع تراست!
**: بامداد خمار نام رمانیست از فتانه حاج سیدجوادی که خیلیها آن را خواندهاند و ماجرای دختری از خانواده ثروتمند است که عاشق پسرکی نجار میشود و او هم که جنبه این همه زیبایی و دارایی را نداشته راه به خطاهایی نا بخشودنی میبرد …، شب سراب هم رمانی دیگر به مخالفت “بامداد خمار” و خانوادههای ثروتمند توسط ناهید پژواک نوشته شده و به هرحال در هر دو داستان این عفیف بودن آسیب پذیر دیده میشود!
عاطفه برزین/ شهریور 94
روانشناسی تحلیلی