دوست داشتن یعنی تعهد به حرفها، به عاشقانهگیهایی که میگوییم
ادعای دوست داشتن کار سادهای است، اینکه به معشوق میگوییم تا ابد دوستت خواهم داشت، برایت میمیرم و دردت را به جان میخرم یعنی تو برایم عزیزی، یعنی خیر تو را میخواهم و به نظر نمیرسد معنای این همه حرف عاشقانه، این باشد
حالا که به هر دلیلی گفتی “نه” (انگار آدمها در مقابل خواستن ما هیچ سهم و حقی ندارند)
پس مرگ به تویی که بدترین آدمی، حیفِ تمام محبت و احساسی که خرجت کردم، تو مغرور و از خود راضی هستی و هیچکسی را قبول نداری…
این آدم گناهکاری که حالا به تو “نه” میگوید شاید بزرگترین دلیلش همین باشد که میتوانست این روزها را حدس بزند و بفهمد برایت تا زمانی بهترین و خوبترین بوده که بردهی تو و رابطهای باشد که لابد دوستش نداشته!
بیاییم آن روزهایی که قول بدون پیشبینی “ماندن تا ابد” را میدهیم، قول کمی داشتن معرفت و درک بدهیم تا آدمها را به خاطر احساس امنیت، احساس خوشایند خودشان بخواهیم و یادمان باشد آن آدم مقابل ما هر چقدر هم که احمق، از خودراضی، نادان و متوهم (اصلاً بدترین آدم دنیا) باشد، آدم است و حق انتخاب دارد…
یادمان باشد احترام به دوستداشتنهای معشوق، یکی از چند تعهد سادهی عاشقیست!
پ.ن: گاهی میمانیم از آنهایی که برای چنین آدمیانی، اینهمه بد و بیخود شده، هنوز خط و نشان میکشند که چرا “نه” گفته!
خوب رفیق، برو و شاکر باش که “او” رفته و بگو: کاش هرگز نیاید!
“عاطفه برزین”