وقتی ایگو یا ذهن یا “من” از کودکی میخواهد شکل بگیرد و از وابستگی به بزرگترها نجات یابد، بزرگ شود و سری میان سرها درآورد، باورها شروع به فرمگیری میکنند و جهان ما را میسازند. زورقی که گویی هر تکهاش و به مرور زمان، تمام وسایلش را از جایی به عاریه میگیرد تا قایق ایگو، بر بيكران سلف يعنى منِ برتر درون که چون دریای پاک و آغشته به خرد ناب الهی یا کودک طبیعیست، بنیان شود.
این قایقهای گاه کج و کوله و گاه مستحکم از باورهای متقن سالم و ناسالم، ما را به خودشان عادت میدهند تا در گهوارهای که ممکنست تابوتمان شود، آرام بگیریم.
از ابتدا، ژنها، خانواده، فامیل، مدرسه، قومیت، شهر، جامعه، فرهنگ و بعدها ترکیبی از ترس و امید و عشقهای ما، خشتهای این زورق را میسازند و بعد از آن که به آبِ زدیم، آنوقت این ابزارِ ملقمهایست که ما را با خود به هر کجا که خواست میبرد!
آنوقت ما محصول ذهنمان میشویم و باورهای درست و غلطمان را زندگی میکنیم…
بک (روانشناس) معتقد است که اگر تنها اطلاعات منفی را پردازش کنیم، در طرحوارهای که از جهان میسازیم، چیزهای بد بیشتر از چیزهای خوب خواهند بود.
همچنین، گسترش این طرحواره منفی، نحوهی پردازش اطلاعات را در آینده تعیین میکند.
یعنی اگر حتی سطح انگیختگی کاهش یابد، فرد به جستجوی خطرات و تهدیدها ادامه میدهد.
بِک استدلال میکند که افراد مضطرب، نه تنها اطلاعات مربوط به جهان بلکه اطلاعات مربوط به موثر بودن نحوه برخورد خود با جهان را نیز تحریف میکنند چون جهان بد است و فرد قادر به اصلاح آن نیست پس خود را ناتوان و غیر موثر میبیند و به مرور زمان، چنین افرادی به این باور میرسند که توان کنار آمدن با دنیا را ندارند و این، بنیادی برای افسردگی است.
پ.ن: به همین دلیل یادآور تبدیل گهوارهی باورهای مخرب و ناساز به تابوت فرد شدیم چون باورهایی که در ابتدا به دلیل عادات و حس آرامش گرفتن ِتکرار، برایمان دلپذیر هستند مثل گهوارههایی میمانند که به مرور ما را به مرگ باورهای سازنده میکشانند
و متاسفانه این باورهای منفیِ مضطربی، میتواند افراد را به افسردگی، اجتماع گریزی و یا حتی شخصیت ضد اجتماعی تبدیل کند!
با برداشتی از انگیزش و هیجان #فرانکن و دوره استاد امیر منِشی
#عاطفه_برزین