همیشه انگار همینطوره…
اغلب، هم تو واقعيت ديديدم و هم دليل روانشناختی داره که بيشتر آدما میرن سراغ نامناسبها، سراغ اونايی که ازشون آزار میبينن و يا بشون آزار ميرسونن، همهی اينا ناخوداگاهيه نه هيچکی فرشته و بت برای پرستيدنه و نه هيچکی ديو و شيطان برا سنگ زدن!
آدمها پُرن از استعدادهای درونی کشف نشده، پُر از خوبی و قدرتهای به فعل نرسيده که به اجبارِ روان براي شناخت، فرافکن يا پرتاب ميشن به ديگران تا ما بفهميم کجاها ضعيفيم.
سادهي فرافکنی (پروژکشن) يعني همين عاشقی، همين خوشاومدن از دلبر شکر شکن شيرين گفتار، يعني خوشاومدن از يه خانم طناز و مليح تابع يا زني پر قدرت مستقل و حتي جسور، يعني تحسين يه مرد قوي هدفمند يا يه مرد پدرسوخته خوش زبون زرنگ يا
اصلا عاشق آدمهايي ميشيم که از نظر ديگران عجيب مياد و حتي تفاوتهاي ظاهري و فرهنگي زيادي بين ماست ولي ما دلمون براشون ميتپه و نميدونيم چرا…
گاهي با وجود مخالفتهاي زياد خانواده (چون اونا عاشق نيستن بهتر ميبينن و ميفهمن)، وارد ازدواجهاي سرسري ابلهانهاي ميشيم که تا هفت نسل بعدي هيچکي نميتونه ثمرهی خراب شده که همون بچهها و نسلهاي بعدي ما هستن رُ جمع کنه!
از همه بدتر بعضيامون از ترس آبرو و يا تابو شکني تو اين جهنمهاي بهشت نما ميمونيم و به جاي ساختن بهتر يا ترک جهنم، رابطههاي ممنوع ديگري ميزنيم و يا بشون تن میديم، تازه حتی اگه روابط ممنوع و خارج از ازدواج نزنيم، غرق باتلاقی میشيم {به نام سازش، به ياد شکنجه} که خودمون ساختيم!
اغلب ما حتي وقتي سن و سالمون بالا ميره و از هيجانات جوانيمون کم میشه و ديگه کمتر عاشق میشيم، باز هم به عادت ناخودآگاهی انگار دنبال شر میگرديم و از اونيکه بیآزارتره راحت میگذريم…
فکر میکنید راههای حل این معضلات در روابط چیه؟
دورههای ارتباط/ انتخاب که بر مبنای روان زنانه و مردانه پنهان درونست میتواند راهگشای انتخابی عاشقانه اما مناسب باشد.
عاطفه برزین
فروردین 93