کوچیکتر که بودیم، یعنی وقتی خیلی کوچیکتر بودیم، بیشتر تصمیماتمون دلی بود.
یعنی اینکه برای داشتن خواستههامون، پافشاری میکردیم و منطقِ ما خواستههای دلمون بود برای همین هم معمولاً موفق میشدیم، چون هیچی مثل یه هدف سرگرمکننده یا خوشمزه، نمیتونه به بچهها انگیزهی پافشاری یا فعالیت بده!
آدما هرچی بزرگتر میشن، تغییرات هم بیشتر میشه و دیگه هدفها مثل قبل کوچیک و زودگذر نیست. دیگه خودخواهی کودکانهی بدون فکر و منطق و یا مهربونی بیدلیل خانواده، کارساز نیست و حالا ماییم و هدفهای رنگارنگ و البته مشکلات، سرگرمیها و لذت رسیدن به اهداف! اما میون همهی تفاوتها با دنیای بچگی، هنوز هم شباهتهایی وجود داره که اتفاقاً پیداکردن همین شباهتها راز رسیدن به اهدافه!
از اونجاییکه زرنگترین و درسخونترین آدمها نیز، به بعضی دروس و موضوعات، بیشتر از باقی علاقه دارن و در اون موضوعات موفقترن، پس هر شخص باید بگرده و توجه کنه یا کمک بگیره تا متوجه بشه، چه مطالب و اهدافی براش جالبتره، چون علائق ما، انگیزه و یا موتور روشنکننده برای رسیدن به اهدافمون هستن.
خوب بعد از پیداکردن موضوعات موردعلاقهای که ما در اونها استعداد بیشتری داریم، کار زیادی برای انجام دادن نداریم چرا که خود انگیزه، ناخودآگاهی و به طوری شگفتانگیز، انرژی لازم برای شروع فعالیت و ادامهی مسیر رُ پیدا و در وجود ما تزریق میکنه. درست مثل بچگی و خواستههای کوچیکمون که تا به دست نمیآوردیم دست برنمیداشتیم…
مسئله بعدی که مهمه، توجه به اندازهی تجربههای ماست که اگر زیاد نیست و تا به حال به زمانِ انتخاب رشته یا اهداف مهم نرسیدیم، میبایست از دیگرانی که بیش از ما آموختهاند بیاموزیم و مشاوره بگیریم.
وقتی هدف و انگیزه مشخص باشه، با یه برنامهریزی زمان بندی شده بر طبق مشخصات فرد، سن، موضوع هدف و باقی ماجرا، هر فردی میتونه با دل راحت و امیدی مطمئن، باور کنه که موفق میشه و طبعاً چنین شروعی، انرژی چندانی نمیخواد.
اما نکتهی مهم دیگه برای پیداکردن هدف و ابزارهای موفقیت، پذیرش موقعیت کنونی هست و این یعنی باور آنچه داریم یا نداریم، یعنی دیدن نیمهی خالی و پر لیوان هر دو باهم. مثلا قرار نیست فردی که تا سال سوم در رشته علوم تجربی درسخونده در زمانی کم تغییر رشته بده و انتظار داشته باشه بالاترین رشته گروه ریاضی رُ قبول بشه در حالیکه نه نمرات ریاضی خوبی داره و نه علاقهای به رشتههای مهندسی. بنابراین باید داشتهها و نداشتهها بررسی بشه تا بتونیم ضعفها را جبران و قدرتها را قویتر کنیم.
اما شاید مهمترین نکتهی این مبحث، کلمهی جادوییِ “باور” باشه که بیشتر از هر چیزی، انرژیبَر هست. موضوعی که ارزش و اعتماد به نفس ما رُ میتونه پایین یا بالا ببره و روی موفقیت ما تاثیر بگذاره.
همهی ما بارها شنیدیم که دوستانمون با وجود تلاش و درسخوندنهای درست و حسابی، موفق نشدن و در لحظههای اصلی کنکور یا امتحان، مشکلی براشون پیش اومده یا دچار استرس و فراموشی اطلاعات شدن و یا برعکس، دوستان دیگری را دیدیم که تلاش زیادی نکردن ولی موفق شدن اونم تو رشتهای که البته دوست داشتن!
همهی اینها به باور و ایمان ما برمیگرده به اینکه خودمونُ جدی بگیریم و یادمون باشه وقتی اتفاقی حتی یکبار در دنیا وقوع پیدا کنه، مطمئناً بازم میتونه اتفاق بیافته، پس آوردن رتبهی بالا و قبولی در رشتهای خاص و یا اهداف معقولِ دیگه هم امکان پذیر و شدنیه و اگه موضوعات مورد علاقه فرد، مشخص بشه، حتی برای کودنترینها هم موفقیت حاصل میشه چه برسه به آدمهای معمولی یا باهوشتر از سایرین…
برای همینست که “به مسیح گفتند معجزه بیاور تا ببینیم و باور کنیم، گفت تا باور نکنید نمیبینید”
و این باورها برای تمام اتفاقات و تصمیمگیریهای ما صدق میکنه.
بنابراین برای رسیدن به اهدافمون باید:
1- اهداف مورد نیاز فعلی را پیدا و یادداشت کنیم
2- سعی کنیم علایق و سلایق خود را هم در نظر بگیریم
3- بر اساس اهمیت و علاقه، آنها را اولویت بندی کنیم
4- با توکل به خدا و استعدادهایی که به ما داده و گاه پنهانست، شروع کنیم
5- بپذیریم که کجا و در چه زمانی قرار داریم و چه امکاناتی در اختیارمانست
6- باورهای مثبتمان را خصوصاً در مورد موضوع هدف، تقویت کنیم
7- خداوند را پیشاپیش شاکر باشیم که قرارست تا آخرین لحظه، یاریمون کنه
“عاطفه برزین”
انتشار در بخش مقالات برتر از مجله رتبه
مشاورنامه آزمونهای سراسری، گــــــاج
شماره 2/ مهر 93