بابت دانشم راجع به تيپهاى شخصيتیِ “بولنى” و “اينياگرام” دائماً دوستان و آنها كه متوجهش مىشوند، از من سوال مىكنند كه “تيپ من چيست؟” و جواب من هميشه يكسان است كه ” تو خوشتيپى”!
اما از شوخى گذشته جواب تکراری ديگرى هم وجود دارد كه؛
ما هيچى نيستيم اما همه چى هستيم،
در واقع، ما دائماً در حال رشد و تغييريم و در راه بلوغ و تفرد، مسيرى را طى مىكنيم كه اگر عاقل باشيم، دستيابى به آركتايپ مخصوصِ آن لحظه و آن موقعيت، مرام ما مىشود و اگر نباشيم، تسخير يك تيپ قديمى منفعل با سايههاى تاريكش مىشويم!
پس بهترست به جاى گفتن من چه هستم؟ بگوييم الان دارم از كدام تيپ استفاده مىكنم؟ و بهتراست از كدام تيپ شخصيتى در لحظه كنونى بهره ببرم؟
به طور مثال، وقتى مىخواهيم مقطع تحصيلی جدیدی را شروع كنيم و یا در بحران امتحانها هستيم، بهتر است به سراغ آتنا و آپولو برويم و از بخشهاى ديگر، كمتر استفاده كنيم و يا وقتى در تفریح یا طبيعتيم و در لحظه كنونى، با ديونسوس، آرتمیس، هرمس و آفروديت یا تیپ 7 اینیاگرام باشیم تا برایمان لحظات شادتری را مزه کنند!
مسئله دیگر مهم در این رابطه، این همانی کردن آنهاییست که هنوز با این تیپهای شخصیتی، آشنایی کاملی ندارند و یا خرد آن را دریافت نکردهاند. حتی آنهایی که مدتهاست در حال مطالعه و دریافت تیپها هستند نیز از این قاعده مستثنی نیستند و متاسفانه از مدرسین تازهکار این حوزهها، گاه و بیگاه میبینیم که به اشتباه، برچسبزنی تیپ شخصیتی بر دیگران دارند در حالیکه تیپ شخصیتی، صفت دائمی هیچ فردی نیست و تشخیص آن در لحظه هم کار هرکسی نیست. کار وقتی خراب میشود که به فردی که میخواهد در این حوزه وارد شود و خودش را بشناسد و از آن بدتر در این خطها نیست و یا تمایلی یه شنیدنش ندارد، بگوییم تو فلان تیپ شخصیتی هستی!
اینجا چند اتفاق میافتد که در فرصتهای بعدی خواهم گفت…
2_در ادامه مطلب قبل راجع به عدم برچسبزنی افراد حتی اگر خودشان تمایل به شنیدن داشتهباشند باید یادآوری کرد که هر فرد در بدو تولد به اعتقاد کارل گوستاو یونگ، روانپزشک سوئیسی و دکتر شینودا بولن، روانشناس آمریکایی و دیگر علمای این مباحث، با مجموعهی کاملی از کهنالگوها و یا تیپهای شخصیتی بهدنیا میآید که یک یا دو کهنالگو در او قالب و فعالتر از باقیست اما مسئلهی مهم در اینجا، تشخیص صحیح اینست که به واقع کدام ارکتایپ یا تیپ در این فرد قالب است؟ و آیا این فردی که ما اکنون میبینیم چقدر بر نقاط قوت و آسیب خود کار کرده و چقدر تسخیر یک یا دو تیپ نیست؟ یا در چه شرایط زیستی مثل بحران جنگ، تحصیل، مادر شدن، ابتدای ازدواج و تعهد و …است؟
در واقع اینجاست که تشخیص، کار سادهای نیست و تکیه بر نتایج آماری شخصی ما و یا شهود و الهام، کاری عوامپسندانه و قابل خطاگیریست!
از طرفی، وقتی ما به شخصی تیپ قالبش را اعلام میکنیم چند اتفاق ممکنست بیافتد که بحث مطرح شده، هم به واقع با همین دلیل آغاز شد که فرد مقابل اگر از آن تیپ خوشش بیاد و این همانی را احساس کند، ممکنست دیگر به نقاط آسیبپذیرش دقت نکند و راهی برای اصلاح خود و یا استفاده از بخشهای مفید آرکتایپها و تیپهای دیگر نکند و یا زیادی در نقش آن تیپ فرو رود و هر خطایی کرد بگوید خوب من مثلا آفرودیتم، دلبری کار من است یا من آرسم یا تیپ هفتم و فقط لحظه حال و خوشگذرانی برایم مهم است و یا …
مورد دیگر میتواند این باشد که شخص، اصلاً ارتباط خوبی با تیپی که ما به او نسبت میدهیم برقرار نکند و نهتنها دیگر نتواند محاسن یا معایبش را بیابد بلکه از خود ما هم بیزار شود که لابد برچسب بدی به او زدهایم چون ممکنست آن فرد به اندازه ما که در این حوزه دانش داریم، درک خوبی از ماجرا نداشته و اطلاعاتش ناقص باشد!
پس به همین دلایل و دلایل دیگری که مجال گفتنش نیست، بهترست در بیان تشخیص، صبوری کنیم و یا به این افراد به شکل غیر مستقیم آموزش دهیم آنهم اگر خودشان داوطلب باشند و یا کتاب معرفی کنیم تا تلخی و سختی خودشناسی را مزه کنند و در اینصورت ممکن است که حلاوت بینش بر خود و تیپ قالب، بر دل آنها بنشیند و راه خودشناسی و تفرد را برآنها هموار کند.
#عاطفه_برزین
فایل صوتی در کانال تلگرام: