آدمها دروغ میگویند، تهمت میزنند، تجاوز به مرزهای یکدیگر میکنند، حسد میورزند، رابطههای مکرر خلاف عرف میزنند اما
اینها مهم نیست یعنی نباید برای ما مهم باشد چرا که هر کداممان توانایی چنین اعمالی را در شرایط خاص زمانی، مکانی داریم و اصلا باور کنیم که اگر ما هم در شرایط تربیت خانوادگی، قومیتی آن افراد بودیم و یا شعور فعلی را نداشتیم، ممکن
بود هر خطایی را مرتکب شویم!
این یعنی پذیرفتن سایه و اعمال سرکوب شدهای که فرستادهشدهاند به درون روان تاریک ما و اولین قدم برای این پذیرش، عدم قضاوت دیگرانست چرا که ما نمیدانیم درون دیگران چه میگذرد و فرد دچار چه تربیت و یا مشکلات روانیست؟
از طرفی باید شکرگذار باشیم که دیگران هم نمیدانند درون ما چه خبرست؟!
دومین مرحله، آشتی با همه صفات ناجورست چرا که هر به ظاهر بَدیای در زمانهای خاصی به در بخور هست مثل دروغ گفتن برای حفظ آبروی شخصی یا پایداری یک رابطه و یا…
اما نکتهای که در این مبحث بسیار مهمست، نگهداری و حفظ مرزها و داشتههای مثبتمان است که مورد تجاوز، اهانت و یا آسیب قرار نگیرد. اگرچه این نگهداری کار سادهای نیست اما بسیار واجب و ضروریست.
پر واضحست همانطور که ما نمیخواهیم هیچ فردی بیدلیل وارد حریم شخصی ما شود پس دیگران هم نمیخواهند.
یادمان باشد نه دستهی در خانهمان از بیرون باز شود و نه هرگز بدون در زدن وارد خانه شخصی شویم!
پ.ن: ذکر یک موضوع بد نیست که، اغلب اوقات آنهایی مزاحم دیگران میشوند و دارای حاشیه هستند که یا خودشان رفتار نا مناسب زیادی دارند، یا خشک و متعصبانه با سایههایی بزرگ مشغول قضاوتند و یا
دلشان میخواهد برترین فرد، محسوب شوند و به چشم بیایند!