بخشایش دیگران و خود، از تکراریترین دستورات روانکاوی، خودشناسی، یوگا، تائو و مکاتب عرفانیست که گاهی ساده به نظر میآید در حالیکه
اگر ساده بود هر که وارد این حوزهها میشد، لابد تا به حال صاحب بالاترین درجات آسودگی روح و تعالی بود
بخشش یعنی آنقدر بنشینی در خلوت و با خود، هر ماجرای سخت آسیبرسانده را تحلیل و زیر و رو کنی تا مقصرین را بیابی و البته سهم خود از نادانی و آسیبپذیری گرفته تا بیادبی، گستاخی، تعرض و تجاوز و هر آنچه انجام دادهای را هم بپذیری. بعد بیایی و اول از همه خود را ببخشی و بعد دیگرانِ این ماجرای زخم زده را. بخشش که تمام شد، حالا نوبت نوازش زخمهایت است، گرچه همین دیدن واضح و مرور ماجرا و تقسیم سهم، نوازش معجزهآساییست بر دردها، ولی برای زخمهای عمیق، اگر کمک و مشاور نیازست و یا دارویی موثر، حتما دریغ نکن و پیگیر باش چون رها کردن زخمهاست که باعث انواع بیماریهای روان و رفتارهای آسیب زنندهی ناخودآگاهی بعدی میشود!
پ.ن: به خاطر دارم در کارگاه 9 ماههی روانتحلیلی( کهنالگوها) و بعد از سالها که از ماجرای خاص و سخت زندگیام گذشتهبود و بعد از بارها مراقبه و مطالعه کتب روانکاوی یا توصیه اساتید یوگا که خودم و دیگرانی که باعث آسیب شدهاند را ببخشم، وقتی نوبت من شد، دفترچهای از خودنوشته و مشقهای این تمرینات را باز کردم و گفتم و گفتم تا به جایی رسیدم و متوجه شدم که اصلا از روی دفترم چیزی نمیخوانم و فقط ناخودآگاهِ هنوز زخمی منست که میگوید!
استاد نازنین صبورم خوب که ملتهب گفتنی پر خشم بودم، آرام گفت:
چرا یک تاج خار دار گذاشتهای سرت و به آن افتخار میکنی و میچرخی و خون میچکد از سر و پیشانیات؟ چرا تمام اشارهات به “دیگری ست”؟
مِن مِن کنان گفتم، بله استاد و اینها که گفتم هیچ شبیه مشق نوشتههایی که برای امروز حاضر کردهبودم تا بگویم نیست! من هنوز او را نبخشیدهام. من هنوز همهی خودم را به خاطر آنهمه سال حماقت یا صبوری و یا حتی جنگ بیحاصل نبخشیدهام و من هنوز تاج خار دار نقرهای زیبایی بهسر دارم تا با این نشانِ قربانی شدنم فخر بفروشم!
بلی گرچه بخشیدن، خصوصاً برای کسانی که زمان گذشته برایشان خیلی مهمست یا سرنوشتشان بابت ماجراهایی کاملا عوض شده و مشقات زیادی کشیدهاند، کار سادهای نیست اما هنوز پدر و مادرهایی هستند که حتی از قصاص قاتل فرزندشان میگذرند چرا که نه تنها فرزندشان دیگر زنده نمیشود که خانوادههای دیگری هم به عزا خواهند نشست اگر نبخشند!
پس، گذشتن از گذشتهها هرچقدر زمانبر و سخت، اما شدنیست!
عاطفه برزین