بیاین کاری به “واژهها” نداشتهباشیم. بیاین جور دیگهای به کلمات نگاه کنیم و بخش خوب و بهدرد بخور اون واژه یا مفهوم رو پیدا و استفاده کنیم.
مثلاً همین کلمهی ” حسادت”، میدونید معنیش چیه و از کجا میاد و چرا؟
میدونید همهی حسهای خوب و بد ما یه دلیلی برای بُروز دارن و بیخودی قد علم نمیکنن که ما رو موفق یا سنگِ رو یخ و یا حتی نابود کنن؟
از همین واژهی رایج “حسادت” شروع میکنیم:
آدما از همون ابتدای کودکی، دلشون میخواد خیلی چیزا داشتهباشن چون دایرهی ذهن برای آرزو کردن و خواستن، هیچ محدودیتی نداره و نه زمان میشناسه نه مکان، یعنی ما تو ذهن و رویاهامون همه جا میریم و صاحب خیلی چیزا میشیم اما واقعیت امکان، اینطوری نیست و تقریباً همه چی علت و معلولیه و باید امکان وجودش باشه تا ما بتونیم داشتهباشیمش.
مثلاً همهی ما میدونیم اگه قد ما 160 سانتی متره تا حالا بشر نتونسته بدون کفش پاشنه بلند اون رو به 175 سانت برسونه. یا اگه خلبانی بلد نباشیم و سن و تجربهی ما به این امکان نرسیده باشه، محاله بتونیم خلبان هواپیما بشیم.
اصلاً چرا راه دور بریم، ما نمیتونیم نخونده و بیهیچ زحمتی شاگرد ممتاز مدرسه و دانشگاه بشیم، حتی اگه نابغه باشیم!
اینجاست که یه حس زجرآور خیلی آشنایی، یقهی ما رو میگیره که چرا فلانی اینقدر موفقه اما ما نیستیم؟ چرا این یکی اینقدر دوستداشتنیه و همه بهش توجه میکنن؟ چرا اون همکلاسی مالک وسائلیه که من ندارم و یا چرا دوستم اینقدر خوب میتونه حرف بزنه و بنویسه اما من نه؟
تا حالا فکر کردید حسادت و یا صفات دیگه چرا درون روان ما وجود دارن و گاهی ما رو غلغلک میدن تا بُروزشون بدیم؟
میدونستید هیچی در این جهان بیخودی، بیحکمت و اتفاقی نیست؟
اصلا خبر دارید روان ما یه سیستم خود تنظیمی داره که هر چند وقت یه بار ما رو چکاپ میکنه ببینه حالمون خوبه و مشکل رفتاری، احساسی نداریم و روابطمون با دیگران چهطوره و اگه اشکالی بود از طریق خوشاومدن و بد اومدن از دیگران، حسهای مختلف و در مرحله بعد با افسردگی و گوشهنشینی، آلارم و علامت میده؟
خوب پس بهتره بدونید آدما برای اینکه رشد کنن، روابط بهتری داشتهباشن، درس بخونن یا موفق بشن باید از یه موضوعی خوششون بیاد بعد دلشون بخواد داشتهباشنش و همین دل خواستن باعث بشه تلاش کنن تا بهدستش بیارن. در واقع بیشتر صفاتی که باعث خرابی میشن مثل حسادت، دروغ، دزدی و جسارت، نکتههای پنهان مثبتی دارن که میتونن به رشد یا دفاع در مقابل آسیب خوردن ما کمک کنن.
بخش خوب حسادت، رقابت سالمه. یعنی وقتی نعمتهایی رو برای دیگران میبینیم و دلمون میخواد ما هم داشته باشیم، اول از همه باید ببینیم ما هم میتونیم داشته باشیم یا نه(یعنی آرزوهای خیالی، خلاف و غیرعادی نکنیم) بعد از اون که مطمئن شدیم شرایطش هست حالا باید با برنامهریزی و نقشهکشی تمام سعیمون رو برای بدست آوردنش انجام بدیم.
یا مثلا دروغگفتن که گاهی میتونه آبروی یه نفر رو حفظ و یا جون کسی رو نجات بده، البته راههایی هم هست که میتونیم دروغ نگیم ولی اصل موضوع رو هم توضیح ندیم تا حفظ آبرو کردهباشیم.
برای دزدی و جسارت و جنگجویی هم همینطور، که به وقت مناسب گاهی اجبار هست به دزدیدن مدارک و اسرار دشمن و یا جنگیدن برای حفظ وطن و ناموس…
حالا باز برمیگردیم به “حسادت” که فهمیدنش الان بیشتر از صفات دیگه به دردمون میخوره…
حسادت وقتی هنوز به یه عادت مخرب و منفی راجع به همه موضوعات تبدیل نشده، فقط برای مواردی احساس میشه که ما اونا رو دوست داریم. مثلا آدمی که اصلا اهل ورزش نیست یا رشتهای ورزشی رو هیچ دوست نداره، به موفقیتهای قهرمان اون ورزش هم زیاد توجه نداره مگر اینکه اشخاصی با مدال قهرمانی در اون رشته ببینه که تازه فقط خوشحال میشه بابت افتخار کشورش. یا مثلا مدتی پیش مُد شدهبود بچه کوچولوها در تبلیغ وامهای مختلف، در حسرت داشتن یک خونه یا سقف نشسته بودن که مورد ایراد روانشناسان قرار گرفت چون اصلا طبیعی نیست که بچهها همچین مفاهیم دلهره آوری رو بفهمن یا نگرانش باشن!
پس ما اگه زیاد آلودهی حسادت نشده باشیم، فقط دلمون برای چیزایی غنج (ضعف) میره که دوسشون داریم و میفهمیمشون خوب وقتی این طوریه، یعنی داره موتور انگیزهای درون ما کار میکنه تا تلاش رو شروع کنیم اما نه به بهای خراب کردن دوستیها و یا کلک زدن به دیگران بلکه به بهای الگوی با مرامی به اونا…
حسادت این صفتی که امروز اینقدر بهش گیر دادیم یه معنی دیگه هم داره و اون ترس از دست دادنه. ترس اینکه من نتونم یه موقعیت رو بهدست بیارم یا اگه دارم بتونم خوب نگهش دارم.
این مدل حسادت توی روابط جفتها بیشتر اتفاق میافته و زن و مردها خصوصا در اوایل ازدواج خیلی درگیرش هستن و مرتب همدیگه رو کنترل و چک میکنن. گاهی به شدت از همجنسای خودشون ایراد میگیرن یا تو دلشون از اونا نفرت پیدا میکنن و میترسن که مبادا همسرشونُ ازشون بگیره. یا تو محیط کار میترسن شغلشون رو از دست بدن و یه آدم شایستهتر، جای اونا رو بگیره.
میدونید این جور آدما چه کسایی هستن؟ همونایی که از حسادتهای کوچک بچگیشون به نفع رقابت سالم استفاده نکردن و فقط حس بد حسرت براشون باقی مونده. آدمایی که به جای تلاش برای رشد و کسب آگاهی و علم، فقط “نداشتن” رو برا دیگران خواستن و “داشتن” رو برای خودشون نخواستن.
آدمایی که به مرور اعتماد و عزت نفسشون اونقدر ضعیف شده که باور نمیکنن میتونن یه کارمند، دانشجو یا همسر خوبی باشن که هیچ اداره، دانشگاه یا همسری دلش بخواد اونا رو از دست بده!
چه خوب که هنوز اصلاً دیر نشده تا بتونید و بتونیم به خواستههای رنگ وارنگ موفقیتآمیز و لذتبخش برسید و برسیم.
چه خوب که یاد بگیریم حتی از دنیای تاریک سایهها، نمایشنامه و رقصهای زیبای سایهای دریافت کنیم و لذت ببریم.
چه خوب که هنوز اعتماد و عزت نفس خوب و به اندازهای داریم و قراره با پیداکردن قدرت و توانایی و حسهای سازنده، این اعتماد رو بالاتر ببریم.
شاید شما هم این جمله رو دیده باشید:
حسادت هنر شمردنِ نعمتهای دیگران به جای نعمتهای خودتان است
از خودتان بپرسید: “من چه چیزهایی دارم که بقیه حسرت آن را میخورند؟”
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سایه* هربخش از شخصیتمان را که دوست نداشتهباشیم به دشمنمان تبدیل میشود و به جایی در دوردست میرود تا شورشی علیه ما آغاز کند (رابرات بلای)
سایه مجموعه افکار، اعمال، عادات و عواطفی از ماست که برای خود و دیگران، مخفیاش میکنیم و از نظر ما و دیگران غیرقابل قبول است.
عاطفه برزین
از سری مباحث “سایه” به زبان ساده در روانشناسی تحلیلی
انتشار در مشاورنامه آزمونهای سراسری گاج
شماره 5/ آذر 93