هیچ نبایدی در درمان روان وجود ندارد.
احساسات، غلط نیستند. دفاعها اشتباه نیستند. مقاومت بیجا نیست. حتی قضاوت کردن خودمان در لحظات خاصی، غلط نیست. همه اینها واکنشهایی هستند که راه شفای بیمار و نحوه آسیب زدن به خودشان را برای ما فراهم میسازند. “هر چند گاهی اوقات لازم است به بیمار بگوییم: “این بخش نا سالم وجود تو است”
بیماران به اندازه کافی خود را قضاوت میکنند. آنها داستان زندگی مربوط به خود را دارند. آنها سوپرایگوی سخت گیری دارند. چرا سوپرایگوی خود را به آنها تحمیل کنیم و از آنها ایراد بگیریم؟ با این وجود کدامیک از ما میتواند ادعا کند که سوپرایگوی درستی دارد که دیگران باید مطابق آن عمل کنندو بگوید از من تقلید کنید؟ من حتما راه درستی هستم! گمان نکنم. این وظیفه بیماران نیست که از ما تقلید کنند یا مطابق سوپرایگوی ما عمل کنند. وظیفه بیمار این است که خودش باشد و استعدادهای خود را شکوفا سازد و خودش نه من درمانگر، راهش را انتخاب کند.
وقتی به بیمار میگوییم که بخش ناسالمی در وجود تو است. آنها را تشویق به جداسازی، قضاوت شخصی و پس زدن قسمت ناسالم وجودشان میکنیم. در واقع بیمار خودش را از دفاعهایش جدا میبیند و این که این دفاعها هستند که منجر به ظهور نشانههای بیماری و مشکلاتش شدهاند را هم میبیند. گفتن این جمله به بیمار که تو بخش ناسالمی داری او را تشویق به جداسازی میکند. در پس جداسازی سلامت و بیماری و درست و غلط، مفهومی به اسم شفقت خود (self-compassion) ظاهر میشود.
شفقت خود محبت نا مشروطی است که احساسات، اضطراب، دفاع و مقاومت لحظهای را در آغوش میکشد. این لحظهای است در درمان که بیمار و ما قادر به پذیرفتن واقعیت میشویم .
با وجود این، همچنان که دفاعها را میبینیم، خیلی اهمیت دارد که چه واکنشی نشان بدهیم. ما میتوانیم دفاعها را در راستای قضاوت بخش نا سالم یا بدوی بیمار از کار بیندازیم و هر ازگاهی این مدل قضاوتها را به راه بیاندازیم:
1: مقاومت = بیمار بد
2: همکاری= بیمار خوب
زمانیکه بیمار مشکلش را در قالب مشکل بیرون روانی مانند مشکلات مادر شوهرش بیان میکند ما با قضاوت راجع به بیهوده بودن این مساله، تمرکز بیمار را درون روانی و به واقعیت نزدیکتر میکنیم.
سوال اینست آیا ما میتوانیم از در گارد بودن و دفاعهای بیمار آگاه باشیم برای اینکه آنها را به عنوان شکل همکاری پنهان ناهشیار بیمار ببینیم؟ ( که به بیمار نشان میدهد چه چیزی الان باید التیام یابد). دفاع و مقاومت بیمار دعوت از ما برای قضاوت نیست.
آنها التیام بخشی و کمک ما را فرا میخوانند. از ما میخواهند به آنها نزدیک تر شویم. حالا چه چیزی مییابیم؟ نمیدانیم. زمانیکه ما با قضاوت بیجا تمامیت وجود بیمار را نا سالم قلمداد میکنیم، ادعا میکنیم او را میشناسیم. در این زمان بیشتر با فرافکنی خود ارتباط بر قرار میکنیم تا رازها و نا گفتههای شخصی قبل از خودمان.
زمانیکه تمامیت فردی را قضاوت میکنیم در واقع میگوییم: او مثل من نیست. من سالمم “او” نا سالم. ادعایی که در مورد همه ما به هیچ وجه صادق نیست. چه کسی از دیگری برتر است؟ وقتی هر کسی داستان زندگی شخصی مربوط به خود را دارد و دفاع در دورهای از زندگی نجات بخش او شده است؟
اگر ما بتوانیم با انسانیت و تمامیت وجودی بیمار، مهربان و مشفقانه بر خورد کنیم با انسانیت خود مهربان بودهایم و درجاتی از ملایمت ممکن است تمایل ما را برای قضاوت کردن پذیرفتنی کند. در این هنگام دیگر تمایلی به همانند سازی با فردی که خود در گیر کشمکش هست نداریم و او را سر سختانه قضاوت نمیکنیم. پذیرفتن انسانیت، خود منجر به پذیرفتن انسانیت بیمار و ملایمت با خود، نشان دهنده ملایمت و لطافت با بیمار است.
جان فرد ریکسون، درمانگر پویشی
توضیح:
میتوان گفت که هیچکس بیاشکال و کامل نیست حتی درمانگران و مشاوران و حتی وقتی ما در جایگاه تعلم و تربیت به مانند اولیاء یا مربیان کودک هستیم باید بدانیم که نباید تمام آن فرد را ناسالم و یا مشکلدار فرض کنیم، بلکه با دقت، بهتر است بخش آسیب دیده یا ناسالم را مشخص کنیم و به فرد توضیح دهیم که با آن بخش کوچک بیمار که قابل درمان یا پذیرش است باید چه کند!
و با سپاس و اجازه از مترجم محترم که نمیدانم کیست، بابت توضیح و ویرایش مجدد
عاطفه برزین