شاید هیچچیز تلختر از دیدن جنگ و آسیبهای روانی آن نباشد و برای کودکان و نوجوانان نیز، کمتر از صاحبان داغِ یک عزیز… که کشته نشدند اما تا آخر عمر از هر صدای بلند، هر به همریختگی شهر و از هر اسباب کشی و نقل مکان، میترسند
دخترها جور دیگر و پسران به طریقی دیگر از پذیرش مسئولیتِ حتی زندهماندن و شاید زندهنگاه داشتن دیگران برای فردا در هراسند و این نسل، همانهایی هستند که لذتِ بودن و درک شادمانی واقعی را فقط در کودکی قبل از جنگشان میدانند و فردا؟ امان از آن فردایی که ترس تکرار گذشته را بیش از باقی وقایع، تصویر میکند!
این نسل همانهایی هستند که حالا دههی چهل به بعد زندگیشان را میگذرانند چه خود ما باشیم و چه پدر، مادرهایمان، آنهم اگر هنوز ترکشهای واقعی، به مصیبت روزگارانشان اصابت نشدهباشد وگرنه، موج انفجار بلایای مختلف، قطعاً روان اغلب آنها را به ویبره گرفتهاست!
پ.ن: به نظرم از خاک سرخ حاتمیکیا تا کیمیای این شبها، هیچ سریالی نتوانستهبود زهر سمی جنگ را تا مرز خفگی نایِ ذهنم برساند.
کیمیا دیشب تنم را لرزاند، بغضم را ترکاند اما امشب من را تا همین مرز خفگی ذهن و درد حنجره کشاند و باعث شد این خطوط را بنویسم و یک روز امیدوارم، سر فرصت از آسیبدیدگی روانی جنگ و اهمیت درمان آن نیز بگویم.
بلایای مختلف، قطعاً روان اغلب آنها را به ویبره گرفتهاست!
پ.ن: به نظرم از خاک سرخ حاتمیکیا تا کیمیای این شبها، هیچ سریالی نتوانستهبود زهر سمی جنگ را تا مرز خفگی نایِ ذهنم برساند.
کیمیا دیشب تنم را لرزاند، بغضم را ترکاند اما امشب من را تا همین مرز خفگی ذهن و درد حنجره کشاند و باعث شد این خطوط را بنویسم و یک روز امیدوارم، سر فرصت از آسیبدیدگی روانی جنگ و اهمیت درمان آن نیز بگویم
#عاطفه_برزین
روانشناسی_شخصیت#