اینجا ایران است، جایی در جهان سوم که یا در جنگست و یا در نگرانی برای وقوع جنگ در هر کجای این سرزمین سومیها.
اینجا ایرانست، با مردمی مهربان و مهماننواز و تعارفی که همهی این تعارفات و مهر را باید هنگام رانندگیشان دید که صحنهی دیگری از جنگ هر روزهست!
اینجا سرزمینیست که اغلب مردمانش، انگشت اشاره یا هر انگشت دیگری را به نشانهی غیر خود گرفتهاند به اعتراض و به قضاوت، فرقی هم ندارد برایشان، همکار، پدر، مادر، فرزند، رفیق، ارگان، سازمان، مدیر و همه مقصرند الا خود …
بله اینجا ایرانست، همه مقصرند، همه احمق، بینظم و بیادب، همه نادان، کُند یا بدجنس، زبل و آبزیرکاه هستند، همه، همه عیب و ایرادی دارند الا ما که یکی از شهروندان مقید خوب، باهوش، منصف و کاردرست مهربان رعایت کُن احوال دیگران هستیم و ملالمان فقط خطاکاری مسئولین و دیگرانست…
حکایت ما حکایت رانندهایست که از صبح به زمین و زمان ایراد میگیرد بابت خطاهای رانندگی اما وقتی خودش، خیابان یک طرفهای را خلاف میرود، حق با اوست چون برای انجام یک کار ضروری عجله دارد و یا میگوید اصلا چرا این خیابان را یکطرفه کردهاند؟؟!
خلاصه که اینجا ایرانست و جهان سوم و اگر چهارم نشود، هرگز دوم نخواهد شد تا وقتی که درون روان تکتک ما جنگست و کاری برای شناخت خود
نمیکنیم، مسئول خطاهای خود نیستیم و یا برعکس، خطای دیگران را هم به عهده میگیریم و خود را دوست و قبول نداریم!
اینجا جهان سوم شلوغِ در انتظار حملهست و خواهد ماند تا وقتی رسیدن به آرامش درونی برایمان مهم نباشد و به صلحی یکپارچه نرسیم!
اینجا ایرانست و من و تو دیگر حوصلهمان از سوم بودن سر رفته…
اینجا تن همهی ما میلرزد وقتی صدای به هم خوردن دو اتومبیل را میشنویم که مبادا قفل فرمان یا ابزار دیگری را به همدیگر یا ماشینهایشان بزنند یا خونی از تصادفات پیدرپی ریخته شود…
اینجا و هر گوشهی سوم این دنیا، تن آدمها برای گران شدن دلار، طلا و بنزین میلرزد و از همه بدتر این کابوس شبانهروزی جنگست که تمامی ندارد…
اینجا ایرانست، مرز پُرگوهر، مهد تمدن باستانی با مردمانی مهربان و مهماننواز
اما من و تو، دیگر حوصلهمان از سوم بودن سر رفته
برای رتبهی بالاتر آوردن، بیایید از خودمان شروع کنیم
اردیبهشت 91
عاطفه برزین