فکر کنم اغلب ما بدونیم شخصیت چیست اما تعریف سادهش مجموعهی رفتار، اندیشهها، خصوصیات و ویژگیهای ثابتی در فرد است که او را از دیگری متمایز میکنه و چون انسان، موجودی پویاست، طبیعیه که به سمت رشد و بهتر شدن شخصیت تغییر کنه و طبعاً هر انسانی، بُعد و جنبههای عاطفی و ارادی داره که لزوما ثابت نیست ولی همین طیف از کم تا زیاد در یک رفتار یا صفت خاص هم، بعدی از شخصیت یه فرد رُ تشکیل میده.
با این تعریف، آدمها ترجیحاتی دارن که با اون ترجیح رفتاری یا خُلقی، راحتترن و به عبارتی در اغلب موقعیتها، خصوصا بحرانی، اون ترجیح، براشون دم دستتر هست.
مثلاً افرادی با ترجیح «احساسی» که در مقابل «تفکری»ها قرار میگیرند (این اصلا به این معنا نیست که احساسیها تفکر نمیکنند و یا برعکس، تفکریها احساسات ندارند)، وقتی در شرایطی مثل غم قرار میگیرند یا نا امنی مثل سرقت اموالشان، اول ترجیح احساسشان بروز میکند و یک دل سیر گریه میکنند یا غم تمام وجودشان را میگیرد و کمی بعدتر قوه تفکرشان شروع به فعالیت میکند که حالا باید چه کرد و چگونه شرایط را بهبود بخشید؟ در شرایط مشابه، فردی که ترجیح اصلی او مدل تفکریست، خیلی زود، میاندیشد و شرایط را جمع میکند و ممکن است اصلا گریه هم نکند!
حالا شاید بگیم خوش به حال تفکریها. اما نه واقعا اینگونه نیست! تفکریها همانقدر در مقابل روابط عاطفی، آسیبپذیر و حتی آسیبزننده میتوانند باشند که احساسیها، چون نحوه بیان احساسشان عموما مشکل داره و حسی توی کلامشان، جاری نیست و اساسا درست و خوب با بخشهای عاطفی خود آشنا نیستند و خوب میدونیم که این افراد، نمیتونن دوستان خیلی خوبی باشن، همونطوری که احساسیها در طیف بالا هم گاهی دچار هیجانات شدید بیربط میشوند و آسیبپذیری و آسیب زنندگی زیادی دارند اگر نتوانند این هیجانات رُ مدیریت کنن!
حالا، برای ترجیح درونگرایی* که در مقابل برونگرایی قرار میگیره هم همین تعاریف وجود داره و کلا هیچ ترجیحی تا زمانی که زیادی از مرز تعدیل فاصله نداشته باشه، بد نیست!
خوب از همین چند خط هم میشه فهمید راه علاج و کمتر ضربه خوردن یا زدن، نزدیک شدن نقطه ترجیح به نقطهی تعدیل هست که تقریبا هیچی، زیادش خوب نیست الا صلح!
اما نکتهای که بهنظر جالب میاد، ترجیح آدمها به ترجیح قطب مخالفشون هست چه در خود و چه در جذب و کشش جفت مقابل. یعنی درونگراها ناخوداگاه جذب برونگراها میشن و یا گاهی دلشون میخواد این برونگرایی رو کمی تجربه کنن، حتی اگه قطب مخالف رو مسخره کنن، در شرایط ناهشیاری مثل کم هوشی (از بیهوشی در اومده)، تب، ضعف بدنی و افت فشار، مستی یا خماری از مواد (گلاب به روو) و جایی که ماسک و نقاب کمتری داریم، این تمایل دیده میشه که همون میل و گرایشِ روان آدمی (سایکی) به تمامیت و کمال هست یعنی نزدیک شدن به نقطهی تعادل با هر ابزار مصنوعی که شده!
* برونگرایی، درونگرایی و تفکری، احساسی از سنخهای شخصیتی پروفسور یونگ هست
#عاطفه_برزین
#شخصیت #روانشناسی_تحلیلی