دیروز زوج همسایهی بالایی حدود 5 ساعت مشغول مشاجره بودن و متاسفانه ازین نازکی دیوارها، حتی من که گوشهای تیزشنوایی ندارم صدای بلند فحش و بیحرمتیهاشان تمام ذهنم را دریل میکرد…
دعوایشان کلماتی تکراری بود و بر سر اصالت و حماقت و عدم حماقت خانوادههاشان…
با خودم فکر کردم بعضی از ما اغلب اوقات گیر کردهایم به بار خطا و گناه عزیزانمان، تازه اگر واقعا کار آنها خطا باشد و عمدی
و اگر نباشد که سنگینی این بار بیشتراست
.
کاش یادمان باشد، وقتی در حال مشاجره هستیم:
1- فرصت شنیدن را هم به خود بدهیم شاید حرف حسابی از طرف دعوا شنیده و شاید فرصت بازسازی ذهن، حاصل شود
2- وقتی در این حال متوجه میشویم که حرفها تکراریاند و فحاشی بسیار، مطمئن باشیم کل بحث بیهوده و غیرمنطقیست و هر دو طرف دعوا در حال اثبات چیزی هستند که اساسا وقتگذرانیست
3- در حین دعوایی که شامل زد و خورد فیزیکی و یا لفظیست، مطمئن باشیم که ایگو(من واقعی) تعطیل است و این عقدههای سرکوب شده و سایههای ناخودآگاهیست که دارد عمل میکند
4- بهترست یادمان باشد یک نفس عمیق بکشیم، صلواتی بفرستیم و یا یک لیوان آب بنوشیم و بگوییم:
بیخیال، بعدها که خود خودم حاضر بودم و نه عقدههام با گوش و دل و جان، سعی میکنم بگویم و بشنوم و رفع معضل کنم که زندگی به تکرار گلهها و بازگشایی حسرتها و نامناسبات نمیارزد!
عاطفه برزین