واژهها نفس میکشند، جان دارند و پیام.
بعضیهاشان حرمت هم دارند بعضیها نه، که اصلاً جایشان میان نفسهای پاک نیست، بو میدهند بوی تاریکیهای نمور ترشیده. چیزی شبیه بوی قاطی شدن سرکه و خاک مانده با چیزهایی مشکوک. از همانها که به راحتی رایج است بین صحبتها و به جای فحش، به آن “فوش” میگویند و شده نُقل و نباتِ نَقل خیلی و حرمت نمانده بین بعضیها.
واژهها تیمار میخواهند، هرَس میطلبند، آب حیاتشان باید زلال باشد.
واژهها نفس میکشند و بیچارگیاشان آنقدر زیادست که ماسک ادب هم این روزها گول صمیمیت”فحش”ها را میخورد و رمق تصفیه ندارد!
“عاطفه برزین”