آرزوهای بزرگ ( Great Expectations) اثری از چارلز دیکنزست که اغلب ما از خواندن کتاب و یا دیدن فیلم و سریالش خاطرهای تلخ و سیاه، سفید داریم. سیاه سفیدیش نه فقط به خاطر دیدن فیلم سیاه و سفید آن بلکه به خاطر آرزوهای بزرگ دستنیافتنی و جراحات حاصل از تحقیرشدن پیپست که تازه هرچند دیکنز تصمیم داشت تا پیپ را در رسیدن به استلا ناکام گذارد و داستان را به صورتی غمانگیز به پایان برساند، اما به توصیه دیگران پایان آنرا با درس گرفتن استلا از شکستهای زندگی و بازگشتش به نزد پیپ، تغییر میدهد تا به مذاق خوانندگان آن زمان خوش بیاید ولی
به هر حال تلخی، غم، خشم، عشق، تنفر و تلاش که واقعیتهای دنیا هستند به خواننده نیشتر میزنند تا در خاطر بمانند!
فکر میکنم اغلب افراد وقتی اسم داستان را میشنوند قبل از هر چیز به یاد خانهی پر از خاک و عنکبوت گرفته و ساعت خواب ماندهی خانم هاویشام بیافتند که خود من هر وقت خاک همه جا را گرفته، میگویم مثل خانهی هاویشام شده!
یادم میآید آنوقتهای نوجوانی با تمام تلخی این داستان، کتاب را به زبان اصلی(انگلیسی) از کتابخانهی پدر برداشتهبودم و به هر جان کندنی بود میخواندم حالا چقدر موفق بودم را یادم نیست ولی اصالت خاص و در عین حال سادهای در کتاب بود که تازه امشب بعد از دیدن سری جدید سریال از شبکه (BBC) متوجه دلیل آن شدم!
تمام داستان حکایت بروز عقدههای رنگارنگیست که دیکنز آنها را در شخصیتهایی بدون ماسک به تصویر میکشد. عقدههایی که همهی ما حتی در کمال روشنفکری یا با داشتن مدارک بالا و حتی متاسفانه با داشتن مدارک مرتبط به روانشناسی و خودیابی، اسیر آنهاییم و به قول پروفسور یونگ، این آدمها نیستند که عقده دارند بلکه عقدهها هستند که آدمها را دارند!
هاویشام حکایت زنی آسیبدیده و فراموش شده از دامادیست که او را در مراسم ازدواج رها کرده و حالا این دوشیزه میخواهد توسط ” استلا” از مردان عالم با بیوفایی و دل شکستن، انتقام بگیرد(عقده تحقیر).
خواهر پیپ فقیر و ناآگاهست و این عقده را بر تنها بازماندهی خانواده، یعنی برادرش خالی میکند.
شاگرد جوان آهنگری جو گارجری(شوهر خواهر پیپ) فردی حسود و بخیل با عقدهی عدم اعتماد به نفس و حسادتست که باز هم دیواری کوتاهتر از پیپ پیدا نمیکند!
استلا دختریست که اگرچه بازیچه دست خانم هاویشامست ولی در عقدهی تنهایی و عدم حضور خانواده و پدر میسوزد و مرتب غرور کاذب کسب میکند!
ماجرا نه تنها در این داستان بلکه در لحظه لحظه و جای جای این دنیا، درون روان ما و در بیرون به صورت تظاهرات و فرافکنی رفتاری، خشم و نفرت، حتی عشق و مهر ادامه دارد!
توضیح: به هر انرژی روانی که موجب ایجاد رفتاری خاص میشود “عقده” میگویند که دارای هستهایست با خاصیتی شبیه مغناطیس که اندیشههای مشابه و از جنس عقده را به خود جذب میکند، بنابراین پایه کامپلکس از جنس اندیشه و دانشست و هیچ مفهوم بد و ناجوری ندارد اگرچه در فرهنگ ما به شکل منفی شناختهشدهست.
در واقع پایهی رفتارها و دانش ما نیز بر مبنای کمپلکس یا عقده هست که هرچه آگاهی و خردمان بالاتر باشد، کنترل عقدههای ناسالم و بروز عقدههای سالم بیشترست!
“عاطفه برزین”