تا قبل از به تسلط رسیدن پروفسور کارل گوستاو یونگ به مسائل روانشناختی و آگاهی ایشان بر علومی مانند فلسفه، روانشناسی، پزشکی و علوم تجربی، روانشناسان دیگری چون فروید، روان را به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم کرده بودند. اما با وجود معجزهای مثل یونگ، روان، ذهن ،mind و یا psyche (سایکی) با سه بخش تعریف میشود:
1- آگاهی، Concious و یا Ego که بیشتر به این نام در ادبیات یونگ آورده شده و در کتاب روانشناسی تحلیلی یونگ “خودساره” ترجمه گردیده است.
2- ناخودآگاه شخصی personal unconscious
3- ناخودآگاه جمعی collective unconscious که مجموعهای از آرکِ تایپهاست archetypes
Read More
1_ ایگو
یعنی افکار و ادراکات و رفتارهایی که به آن آگاهیم. بخشی از خود که درواقع میشناسیمش و به طور خلاصه ایگو همان چیزیست که در تصورمان راجع به ” من” داریم!
این ایگو درعین سادگی، بدجنس ولی کودن و به خاطر آگاهی کمی که دارد( به نسبت حجم آن همه اطلاعات موجود در ناخودآگاه)، مثل دربان مراقب است کسی یا چیزی را که نمیشناسد و نمیخواهد، وارد نشود یعنی فیلتر روان!
2_ ناخودآگاه شخصی
در واقع انباری ذهن است که از زمان بسته شدن نطفه انسان آغاز میشود. فکرش را بکنید از همان ابتدای جنینی، انسان همه اتفاقات دور و برش را در ناخودآگاه شخصی خود حفظ میکند. حتی صدای هواپیمایی که از بالای سر مادر ردمیشود( از زمانیکه ابزار شنیدن پیدا میکند) و یا صدای خشن و یا مهربان پدر(قابل توجه پدرهای عصبانی!)را در حافظه ذخیره میکند و خلاصه اگر ماکرو سافت میخواست برای حافظه هر انسانی یک فضای مادی درست کند شاید برای هر فرد چندین برابر کره زمین ، مجبور به تهیه بُرد الکترونیکی بود!
حالا این ناخودآگاه که مثل هیچ چیزی نیست چون نه دست یافتنی است و نه کوچک و هنوز هیچکس حتی جناب یونگ، ادعای شناختش را ندارد پُر است از چیزهایی که به ترتیب زمانی، آنجا ذخیره شده و گاهی در خواب و گاهی هم در بیداری تلنگرهایی به ما میزند و ما از آثار و نتایجی که به آن آگاه می شویم پی به وجودش میبریم.
مثلاً اتفاق افتاده که فردی در زمان نیمه بیهوشی (بعد از عمل جراحی) ژاپنی حرف زده و اطرافیان متحیر شدهاند که ایشان تا کنون نه دوست ژاپنی داشته و نه به آن دیار رفته است. روانشناسان میگویند این فرد در زمانی که خدا می داند چه وقت (حتی کودکی چند ماهه) دیالوگی ژاپنی را در فیلمی شنیدهاست و این کلمات بیگانه به همان شکل در ناخودآگاه باقی ماندهاست. در واقع هر صحبت و صدایی را که گوش میشنود و یا چشم میبیند و باقی حواس احساس میکنند، حتی اگر در همان لحظه وقوع دقت نشوند، در حافظه و ناخودآگاه، بی هیچ کم و کاستی ذخیره میشود.
از همه مهمتر و آنچه استادانی مانند یونگ و فروید را به چیزی به نام ناخودآگاه کشاند وجود گره و عقدههای روانیست که از همین ناخودآگاه سرچشمه میگیرد و به همین دلیل به آن ” انبار مواد سرکوب شده” نیز میگویند.
مثلاً یک نوزاد چند ماهه مظلوم را تصور کنید که خودش را خیس کرده و پاهایش میسوزد و مادر چند لحظهای(فقط چند لحظه!) مشغول کارهای دیگر روز مرهاش است، در این چند لحظه کودک دچار احساس ناامنی، تنهایی و درد حاصل از سوزش میشود که در ناخودآگاهش به صورت گِره(حالا تنهایی و یا درد و …) باقی میماند.
تصور کنید همه ما چقدر از این گرهها در این انباری تاریک و بزرگ داریم؟!!
سایهای که وجود دارد اما قابل دسترس نیست. تاریک است و پوستهی پنهانِ روان. لایههایی که روز به روز ضخیمتر میشوند و به همین علت روانشناسی یونگ را روانشناسی عمقی میگویند چون به کشف این لایههای پنهان میپردازد.
4- ناخودآگاه جمعی
ناخودآگاه جمعی که به آن پاتیل ایزدبانوی هستی نیز میگویند فرضیهایست که یا جناب یونگ عزیز کاشف آن است و یا توانست بهتر از هر کس دیگری قبل از خود تعریفش کند.
این پاتیل و یا انباری عظیم پُر از الگوهای کهنی است که در واقع تصاویر بدوی هستندکه به این الگوها آرکتایپ (archetype) می گویند.
تعداد این الگوها در همه انسانها به یک اندازه و بیشمار اما شکل آنها در هر انسانی متفاوت است، شدت و ضعف و به تعداد تجربههای بشر، وجود دارد.
آرک تایپها رفتارهای نیاموختهای هستند که با خود به دنیا میآوریم. خصوصیاتی که بالقوه هستند و معلوم نیست کِی و کجا بلفعل شوند و اصلاً آنقدر بیشمارند که هیچوقت همه آنها بالفعل نخواهند شد. بعضی از آرکتایپهای آشنا که باز هم تاکید میکنم در همه انسانها وجود دارد، تولد، مرگ، مادر، پدر، خنده و گریه و غرائض است. هر انسانی حتما از مادر متولد شده و یک روز خواهد مرد، میخندد و گریه میکند و آرک تایپهایی که اغلب آنها را نمیشناسیم اما در حال اجرا هستند.
غالباً انسانها، بدون آگاهی با آرک تایپهای فعالشان زندگی میکنند و متوجه چگونگی فعالیت این الگوها نیستند اما اگر بتوانند به این آرک تایپها آگاه شوند و شناخت پیدا کنند، یاد میگیرند که از آنها کجا و چگونه استفاده کنند و اصلاً بعضی از آنها را استفاده نکنند که شاید تمام تلاشیست که همه ما باید داشته باشیم تا انسانی متعادل با هدفی متعالی گردیم.
پ.ن: سایه یکی از بحث برانگیزترین موضاعات یونگ و دوستانش است.حتی خود یونگ در کتاب”پاسخ به ایوب ۲ تعبیر از این مبحث دارد که دومی آن منطقی تر به نظر می آید .